دقت کنیم
قلم اسلحه و مکتب و صنف سنگر نیست!
تعریف بیجا نکنیم.
…….
نقد کافی نیست، نقد نقد را یادبگیریم!
…….
بعد از خوردن برنج بنگال، گوشت گاو پاکستان، نان خشک گندم قزاق و روغن مالزی که در گاز روسیه با ظروف چینی بالای اجاق ایرانی پخته شده، چای سبز هندی را در گیلاس اندونزیایی مینوشم در حالیکه تکه تولید چین که در ماشینهای جاپانی لباس دوخته شده در تنم است، در موبایل تولید آمریکا که در شبکه مخابراتی عربی وصل شده، در یک پلیت فورم که توسط اروپاییها ساخته شده مینویسم:
هزاره بودن افتخار است
شیعه بودن که تاج سر جهان بودن است!
……
تقدیر گونه دیگر توبیخ است از واکشنگر که درست تفهیم نشد.
تقدیر و توبیخ سرای زندان ذهن است که فقط محیط را زیبا یا ملول ساخته، زندان اصلی را بشکن، سرا خودش فرومیریزد!
……
بر پدر مظلومیت لعنت
حتی عیسای مزاری به ما “مردم ما” خطاب کرد.
…..
هنوز دنیا جای خوب است.
با بودن بعضیها به راحتی میتوان گفت هنوز هم باید ادامه داد.
……
دنیا باران رمانتیک است که از ته کفش شخص دیگری نیز جاری شد و ابر یاس است که برای دو عاشق جاده را چتر میشود.
……..
بهترین عصایجهان همان چوب دست کور است.
……
ابرمرد در مقابله با چالشها به کتابخانه میرود.
……
در شهر سوختهی ما از انسانیت و محبت، بجای میمون باد ولادت، گرگ زوزه میکشد.
……
گاهی زندگی همه امید میباشد، امید در کنار امید بلاخره میشود پرندهیی که بر آسمان بال کشد، ابر میآید و رعد میشود، پرنده گنجشکی میشود در دست کودک بدتربیه!
…….
گزیدهگویی
لازم و نیک است تا همه حرفتان را نفهمد، شرح ریختن آب روی الکول است، بجای خیلی از کتابها باید یک قطعه کوچک گزیدهگویی میبود.
…….
پدیده در عین کاملا دسترس، سیا و سفید است، به شکلی در ذهن تحمیل/انتقال میشود تا آنقدر دور و دستنارس گردد که کاملا یک رنگ شود.
…….
“در مصلحت زندگی میکنیم” اگر گویم ادعای دور از مصلحت نکردهم، با حقیقت مصلحت تنیده شده ایم و میتوان چهره این حقیقت را سیاه و سفید دید، سیاهترین گونهش همان چهره مصلحت است که حقیقت را بپوشاند.
ابرمرد بجای حقیقت مصلحت، دنبال مصلحت حقیقت است!